روز مادر *98
صدای در پارکینگ اومد و بعد هم بسته شدن درب های ماشین و بعد از اون صدای پای بابا مسعود روی پله ها. بعدش بابا از پشت در صدام کرد در رو که باز کردم بابا مسعود پشت یک سبد گل بزرگ بود. بعدشم بابا منو بوسید روز مادر رو بهم تبریک گفت. من هردوتون رو بوسیدم و بعد بابا هدیه شما رو بهم داد که خیلی عالی و با سلیقه همیشگیش انتخاب کرده بود یک آویز مادر. نگاه آویز که کردم بی اختیار اشکهام ریخت تمام اون 9 ماه بارداری و لحظه تولدت از جلو چشمام گذشت. سورنای من! مادری بی نظیرترین احساس یک زن. بعدم پالتو خوشگلی که بابا دیروز به مناسبت روز زن برام هدیه خریده بود پوشیدم و سریع آماده شدیم و رفتیم خونه مامانی و بابایی. انقدر سوپرایز ...